هزاران پیاله مستی در یک قطره اشک برای او معنا میشود
مستی حکایتی است ز باران شبنمت
شبنم که نام دیگر آن... اشک ماتمت!
چشمان توبه ام به فتاب علیه رفت
خیسم ز اشک روضه جبریل و آدمت
روح نیایشم به خدا که اگر خدا
روزی به من اجازه دهد می پرستمت!
این عهد سال شصت و یکم قسمتم نبود
حالا شدم زهیر عزای محرمت
شعرم تمام و خیره شدم به کتیبه
باز این چه شورش است که در خلق عالمت...؟
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۳۸۷/۰۲/۰۸ ساعت ۲:۲۲ ق.ظ توسط قایق شکسته
|
عزیزم سخت است بر من اینکه خلق را ببینم و ترا نبینم...