دائم توسل می کنم باران بگیرد

شاید درخت خشک روحم جان بگیرد

ساده دل من رفته بود از درد قحطی

آذوقه ای از مردم کنعان بگیرد

دلمرده ها فکر نماز مرگ هستند

تا دردشان جایی دگر درمان بگیرد

دیگر به این نکته یقین آورده ام که

دنیا نمی خواهد به من آسان بگیرد

تصمیم دارم بشکنم دست خودم را

تا بلکه کمتر دست این و آن بگیرد...!

تنهاتر از یک عمر میگرید دلم... کاش

این زندمانی زودتر پایان بگیرد